بعد از دو روز ماندن در نجف و علاقه مند شدن من به خدمتگزاری در آنجا،،به سمت کربلا با گروهمان به راه افتادیم لازم به ذکر است یک روز به خاطر برادرم دیرتر حرکت کردیم..برادرم شب آن روز آماده بود..دست خالی دست خالی بی هیچ چیز..انگار از سر کوه پیدایش کرده بودند..گفت یه دفعه ای آقا طلبید..با سر خدمت آقا رسیدم..(اینم دلیل منطقی..یه عمر این دلیل منو راضی نگه داشت!!!..)شب هم با دوستان عزیز و خردمندشان که جمعی از کارگردانان تشریف داشتند از جمله کارگردان مستند خاله بتول که خود جای بحث دارد؛از ما جدا شد..بعد ها هم فهمیدیم از مسیر اصلی نیامده اند و از مسیر نخلستانی راهپیمایی کردند..(اینم داداشه ما داریم..!!)
بالآخره بسم الله را گفتیم و تا تیرک(عمود)100رفتیم تا به عمود اصلی(شماره1) برسیم..من هم با خودم قرار گذاشتم که سر عمود اصلی شروع راهپیمایی کفش هایم را در بیاورم..همانگونه که گفتم حضرت زینب درد های فراوانی کشیدند و ما خانم ها این را بهتر می فهمیم با اینکه مسیرمان هم کوتاه و 86کیلومتر بود و حضرت زینب روزها در زیر آفتاب با چه زجری چندین برابر این مسیر را با اصحابشان پیموده اند،ولی تا جایی شاید در این مسیر غربت بانو را متوجه شویم..(فقط کمی)البته آقایان با اینکه به اصطلاح قوی هستند ولی کمابیش دوام نمی آوردند و با ماشین می رفتند..
بانو چه گذشت بر شما؟؟!!